«تا چشم کار میکرد، آب بود. گاهی تا گلو در گل بودیم .گاهی گونی نبود، سینههایمان را سپر سیل کردیم. جنگل و شنزارهای اطراف شد مأمن مردم. حالا ارتفاع آب هرروز پایینتر میرود. اما امان از شایعات!» این زبان حال جوانان «حمیدیه» است.

به گزارش فیدوس: «تا چشم کار میکرد، آب بود. گاهی تا گلو در گل بودیم .گاهی گونی نبود، سینههایمان را سپر سیل کردیم. جنگل و شنزارهای اطراف شد مأمن مردم. حالا ارتفاع آب هرروز پایینتر میرود. اما امان از شایعات!» این زبان حال جوانان «حمیدیه» است.
این روزها سیل بار و بندیل جمع میکند تا به طور کامل از خوزستان برود. مردم کمکم به خانههایشان بر خواهند گشت. کرکره مغازهها دوباره بالا میرود. صدای خنده بچهها در کوچههای حمیدیه خواهد پیچید و هرچند سخت و آرام، آرام اما خوشبختانه و ناگزیر زمزمه زندگی دوباره در روستاهای سیلزده خوزستان از سر گرفته میشود. زمزمهای که باید چنان قوی باشد تا نهتنها رسوب گلولای سیل که غبار اندوه و حسرتهای حمیدیه را هم جارو بزند. حالا حمیدیه به شرایط پایدارتری رسیده و سیلاب، نفسهای آخرش را میکشد.
با چند جوان فعال حمیدیه که این روزهای تلخ با امید و عشق در شهرشان ماندند، از حریم خانه و کاشانهشان در برابر سیل حفاظت کردند و باغیرت، صفهای سیل بند را به روی سیل، سد کردند، گفتگویی داریم. جوانانی که درباره نیازهای شهرشان صحبت میکنند و اینکه مردم کشور این روزها در کدام زمینه به سیلزدگان کمک کنند، بهتر است. جوانانی که حرفها، امیدها، و سؤالهایشان را با ما مطرح میکنند.
کمک با چکمه، بیل و گونی
عاشق محیطزیست، فعال در حوزه اکو توریسم باشی و ببینی طبیعت، دهان خشم و خروشش را بهسوی شهر و دیارت بازکرده و سیل درراه است؛ چه میکنی؟ اگر قرار را بر فرار، امداد به دیگران را به منافع خودت ترجیح دهی، معلوم میشود که الحق، فرزند شهر و دیار خودت هستی. درست مانند «احمد جعفری ماجد» که از عهده این شرط و شرایط، برآمده و گروهی از دوستانش را بسیج کرده تا مردم حمیدیه را دریابند. قبل از ماجرای سیل، بیشتر باعلاقهاش به پاکی زیست محیط و راهاندازی کمپینهای جمعآوری زباله از مناطق گردشگری شناختهشده بود و حالا با شور و هیجانش برای کمک به همشهریان سیلزده. از روزهای سیل و سیل بند میگوید از روزهایی که اهالی شهر، چشم میدوختند به دست احمد و امثال احمد تا با گونی، بیل و بیلچه برگردد و بتوانند به ساخت سیل بند، سرعت و رونق دهند: «حدود 20، 25 روزی هست که کار را شروع کردیم. چکمه، چادر، گونی و خلاصه ملزومات را به دست مردم میرساندیم. با کمک گروهها که از جاهای مختلف آمده بودند، غذای گرم و مقوی را به دستِ دستاندرکاران ساخت سیل بند؛ مردم حمیدیه میرساندیم و خانوادههایی که سیل آنها را از خانه و زندگیشان به شنزار و جنگل رانده بود. به روستاهای صعبالعبور اطراف هم میرفتیم تا کسی تشنه و گرسنه نماند و مهمتر از همه فکر نکند، تنها و فراموششده است. کمپ اسکان برای مردم ایجادشده بود. اما مردم بنا به معذوریتهای خانوادگی قبول نکردند، بروند. اسکان در این کمپها امن است اما سختیها و مشکلات خاص خودش را هم دارد. فضا کوچک است، تعداد خانوادهها زیاد و این باعث میشود، سیلزده احساس آرامش کمتری داشته باشد.»
گرمازدگی بچهها در شنزارهای گرم
خوزستان به گرمای خرماپزان نزدیک میشود. دوشادوش سیل، مردمی که ناچار شدند خانه و زندگیشان را رها کنند تا جانشان در امان بماند، به شن زارها و جنگلهای اطراف حمیدیه پناه بردند. در این بین ظاهراً خانوادههایی که زاغه و انبار مهمات باقیمانده از دوران جنگ پناه بردند، وضع بهتری داشتند. دستکم آلونکی باقیمانده از آن ایام، سرپناهشان شد. در و دیوار و مسقف بودن آن تا حدی حس خانه را برای ساکنان تداعی کرد بااینحال کمبود امکانات بهداشتی، درمانی و سرمایشی مشکلی مشترک است. جعفری ماجد از مرحله دوم و سوم کمکهای مردمی و لزوم توجه نهادها به نیازهای مردم در این زمینه میگوید: «اهواز و خوزستان حسابی گرم شده است. رطوبت باعث افزایش انواع پشهها، حشرات و گزندهها میشود. صورت بچههای کوچک توسط پشهها گزیده شده، نیاز به تورهای پشهبند، لوازم سرمایشی، کلمن های آب و یخ و مواد ضدعفونیکننده بهشدت احساس میشود. همچنین ظروف مخصوص که مواد غذایی خانوار را خنک نگه دارد و فاسد نشود. مسمومیت غذایی در این شرایط بسیار خطرناک است. آن روز برای توزیع غذا رفته بودیم که یک دختربچه از حال رفت به هر سختی و ریسک که شده او را به اورژانس بردیم. تشخیص، گرمازدگی شدید بود. درمانگاه و اورژانس از بعضی اقامتگاههای موقت دور است باید کارشناسان بهداشت و سلامت توصیههای لازم را به مردم داشته باشند. طفلک معصوم حتی دمپایی نداشت و راه رفتن روی شن زار گرم و گرمای هوا او را به این حال انداخته بود.»
امتداد مادران حماسه و مقاومت
«احمد»، «احمد» از دهان بچهها نمیافتد وقتی جعفری ماجد و دوستانش سراغ سیلزدهها میروند بچههایی که روزهای اول پرخاش میکردند، حوصله خودشان را هم نداشتند. از رفقای نوجوان و کودکی که سیل به او بخشیده میگوید: «عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد؛ سیل اتفاق خوشایندی نبوده و نیست اما حاشیههایی دارد جذابتر از متن، حاشیههای شیرینی که تلخی متن را میبرد. وقتی بستههای امداد، مواد غذایی و اقلام را توزیع میکنیم. یک یا چند بسته جداگانه هم برای بچهها در نظر میگیریم. لوازم بازی ساده اما کاربردی که اوقاتشان را شیرین کند. قطاربازی میکنیم، بازیهای محلی و یک بازی هم داریم که کودکان قوم عرب دوست دارند، خواندن سرودههای حماسی و محلی؛ نمونهاش را احتمالاً دیدهاید، وقتی جوانان حمیدیه و خوزستان سیل بند میساختند و کف میزدند، شادی میکردند و شعر عربی میخواندند. بچهها تقصیر ندارند، والدین آنها حسابی کلافهاند. سالها سختی جنگ را کشیدهاند و فشار روحی و روانی سیل، ملخها هم که قبل از سیل حمله کرده بودند.» از مادرانی می گوید که همچون سال های جنگ، در وجود جوانانشان شور و نشاط تزریق می کردند؛ مادرانی که پا به پای جوان سیل بندساز بودند.
مردم خوزستان، خودشان را بیشتر ببینند
گلهای دارد که قابلتأمل است و از سر دلسوزی. نماهای کلی و بسته، گزیده و مختصر گفتوگوهای تلویزیونی را نقد میکند و میگوید: «مردم جاهایی سکونت دارند که دور از روستاهاست. اطلاعرسانی نهادها قوی نیست و شایعهها اینجا زود پخش میشود. یکی، دو بار حتی با ما با خشونت برخورد شد. دشمن بازار شایعهپراکنی، اختلافافکنی و نگاه قومیتی را در مناطق سیلزده داغ میکند. چرا رسانه دشمن باید فعالتر از ما باشد؟ رسانه ملی یعنی مردم باید مشکلات خودشان، تصویر و صدا، نظر خودشان را در آن ببینند و بشنوند. اینطور است که مردم به رسانه اعتماد پیدا میکند و آن را مال خودشان میبینند و به شایعهپراکن بها نمیدهند. وگرنه اینطور فکر میکنند کسی نگران آنها نیست و تنها ماندهاند. گرفتن قابهای بسته، صرفاً گزارش و روایتگری خبرنگاران و فقط مصاحبه با نیروهای جهادی کامل و کافی نیست مصاحبههای مردمی با سیلزدگان میتواند نقاط قوت و ضعف امدادگری را مشخص کند. مردم از نیازهای امروز و آینده بگویند و برای جبران خسارات سیل، بر این مبنا رسیدگی شود. اگر مردم در رسانه ببینند هر کسی از شمال، جنوب، شرق و غرب کشور احساس وظیفه کرده و خودش را به خوزستان رسانده شبهه و شایعه کمرنگ میشود.»درباره جبران خسارات سیل پیشنهادی هم دارد: «اینجا قابلیت رونق گردشگری را بهاندازه کشاورزی دارد، میتوان با کمی سرمایهگذاری خسارتها را از این طریق جبران کرد. حمایت از بیمه زمینهای کشاورزی و جبران خسارت هم مهم است. متأسفانه بنا به مشکلات مالی کشاورزان، کشتزارهایشان بیمه نبود.»
درِ خانهشان را سیل بند کردند
مثل معروف ژاپنیها را تقریباً همه ما شنیدهایم؛ اگر میخواهی به کسی کمک کنی بهجای اینکه به او ماهی بدهی، ماهیگیری به او بیاموز. این مثل آسیای شرقی ارتباط نزدیکی با مضمون حرفهای «ایوب جعفر سواری» یکی دیگر از جوانان جهادگر سیل است که به همشهریهایش خدمت کرد: «من 29 ساله هستم. شغلم آزاد و به عبارتی کارگر روزمزدم. یک روز کشاورز، یک روز بنّا و ... از وقتی سیل آمد مغازهدارها مغازهشان را باز نکردهاند. بازار خریدوفروش تحت تأثیر این ماجرا کاملاً کساد شد. سیلزدگان نهتنها خانه و اثاثیهشان خسارت دید بلکه زمینهای کشاورزیشآنهم زیر آب رفت. بهترین کمک به خانوادههای سیلزده بعدازاینکه شرایط پایدار شد، کمک به اسکان و اشتغال مردم است.» از روزهایی میگوید که ثانیه به ثانیهاش به گونی و خاک گره خورد: «سیل با توجه به بستن سیل بند وارد شهر حمیدیه نشد اما روستاهای اطراف حمیدیه آسیب دید. همه کار میکردند از بزرگ گرفته تا بچه. خودم 15 روز پای سیل بندها بودیم. یکجایی وقتی آب؛ گونیهای خاک سیل بند را برد و گونی و خاک نداشتیم یکی از اهالی در خانهاش را کند و جای گونیها گذاشت.» میگوید که ازایندست فداکاریها تا دل بخواهد و قلم بنویسد، زیاد است.
وقتی خاک نم میکشد...
از حمیدیه میگوید که بافت جلگهای دارد و خاک حتی باوجود سیل بندها عبور کرده است. نفوذ آب از عمق زمین هم خاک را نرم و سست کرده است، خاکی که حالا مثل اسفنج آب به خود جذب کرده است: «3، 4 خانه نزدیک و پشت سیل بند آنقدر خاکش نم کشید که سقفشان افتاد و آوار شد. 5 خانه آنطرفتر هم کاشیهای کف چند خانه سست شد و نشست کرد. وقتی سیل بهصورت کامل رفع شد، باید کارشناس ایمنی خانهها را بررسی کند.» از جدیترین نیاز این روزهای مردم حمیدیه میگوید: «خیلیها درزمینهٔ پخت و توزیع غذا فعال بودند، خدا خیرشان بدهد اما به نظر من بالاخره میتوان مسئله خوردوخوراک را یکجور تأمین کرد اما تا مردم به خانه برنگردند و سرپناه نداشته باشند. نهتنها حس زندگی به روستاها برنمیگردد که هزینههای امداد و اسکان موقت هم زیاد میشود؛ بهترین کمک، کارشناسی استحکام املاک و تأمین مصالح است.»
کشاورزها؛ کشت و کار را دریابیم
از کشتزارهای خرم و مزارع سرسبز خوزستان میگوید و کشاورزان چشمبهراه حمیدیه: «کشاورزها داغ زمین و محصول دیدند آنهم در شرایطی که یکی، دو هفته بعد قرار بود گندمها را برداشت کنند. گوجه، بامیه و خیار هم میکارند. اما ناگهان سیل آمد و زحمت یکساله زارع را شست و برد. بعضیها هم حوضچه ماهی داشتند و بعضی گاومیش. آنها هم خسارت دیدند. یکی از خانهها آنقدر پر از آبشده که اگر درش را باز کنند آب کسی که پشت در ایستاده را میبرد. اینها تلخ و ناراحتکننده است. اما کشاورز جماعت همیشه صبور و شاکر بوده و هست. کافی است دوباره سقفی بالای سرش، خانهای داشته باشد، لوازم کشاورزی و بذر؛ دوباره زراعت، کار و زندگی را از سر میگیرد. تلاش و غیرت کشاورز هم مثل همیشه میشود برکت سفره و زندگی ما.» حرفهایش منطقی است، حالا در شهر و روستاهای سیلزده، امدادها به سمت بازسازی، مقاومسازی و مرمت زیرساختها قدم برداشته است و قطعاً حمیدیه؛ شهری که طی 8 سال دفاع مقدس با سنگر، شهادت و خاکریز مأنوس بود، کمر سیل را هم خواهد شکست. مردم شهرهای کشور؛ ایران و ایرانی، حمیدیه را خواهد ساخت.
حماسهای با چاشنی وحدت
طول 7 کیلومتر، عرض 8 متر و ارتفاع 6 متر، مختصات حماسهای است که جوانان حمیدیه در رخت خاک، گونی، شببیداری، کشیک؛ ساخت سیل بند خلق کردند. اینها را میتوان از لابهلای حرفهای «جمال عبیداوی» متوجه شد که متولد سال1361 است در محله شاهزادگان و کوی انقلاب حمیدیه. او هم تا پیش از سیل، جوان روزمزدی بود که کارش کشاورزی بوده؛ وقتی آسمان برکت میداد و زمین ثمر: «آب داخل شهر حمیدیه نرفته است اما اطراف حمیدیه مانند مسیر خسرج و روستاهای دیگر، کم آسیبندیدهاند. مردم 3 نوبت کار میکردند. صبح تا ظهر، ظهر تا شب و یک نوبت هم شب تا صبح برای نگهبانی. شورا، فرمانداری دستور تخلیه دادند اما مردم ماندند خاک آوردیم و سیل بند ساختیم. سپاه و شهرداری خیلی کمک کردند. حمیدیه قدمت دارد، اینطور نیست که در مسیر رودخانه بناشده باشد و تا جایی که ما و قدیمیها یادشان میآید، سیل آنهم به این شکل نداشته است. این حرف که مردم در مسیر رودخانه، خانه ساختهاند، اشتباه است.»
ما به این جوانان مدیونیم
دلش گرفته است، حرفهایش با گله شروع میشود و به سؤالها و خواستهها میرسد. سؤالهایی که در نوع خود قابلتأمل است و حالا که از تبوتاب سیل دورتر شدهایم، فرصت مناسبی است تا پاسخ داده شوند: «کمکرسانی در حمیدیه روزهای اول فقط توسط خود مردم و جوانان حمیدیه بود. من و آقای ماجد، حسن محسن زاده، شهاب سودانی و ... چند جوان دیگر ازهر جا که میتوانستیم، گونی و غذا برای آنهایی که پای سیل بند بودند، تهیه میکردیم. بعد از 4 روز نهادها آمدند. 10 روز اول گونی و بیل نداشتیم و خودمان تهیه میکردیم.» از مشارکت دلگرمکننده میگوید که به قول خودش تا دنیا دنیاست در یاد او و حمیدیهایها باقی میماند: «جوانان آبادان، خرمشهر، شادگان و ملاشیه؛ جوانان غیور قوم عرب آمدند برای کمک. پا بهپای ما سیل بند ساختند. ما به آنها مدیونیم.بعد از 15 روز مشارکتها در سطح ملی شد که به نظرم این تأخیر به دلیل اطلاعرسانیهایی بود که کافی و بهموقع نبود. حقیقت ماجرا را بخواهید گلهدارم. سیل گلوی ما را گرفته و این گله دلمان را. اگر اشتباه نکنم حمیدیه نزدیک هزار شهید دارد، انتظار یاری و امدادِ زودتر و بیشتر داشتم. البته از حق نگذریم کرمانیها خیلی به ما محبت دارند و معین حمیدیهاند.»
پاسخ هایی برای سؤالها
«مهدی ساعدی» حقوق خوانده است. شغل او هم روزمزد است مثل بعضی دیگر از جوانان حمیدیه نقدهایش فقط مربوط به سیل نیست: «بیشتر جوانان حمیدیه بیکارند. غیربومیها اینجا حال و اوضاع خوبی دارند؛ در شرکتهای مربوط به شرکت نفت و پالایشگاه مشغول به کارند. خدا را شکر که آنها شغل و درآمد دارند اما ناراحتی ما از این است که اطراف حمیدیه، هویزه و سوسنگرد تا دلتان بخواهد چاه نفت هست اما جوانان بومی در این شرکتها شاغل نیستند. ما همسایه این ثروت ملی هستیم اما در کارخانهها و پالایشگاههایش شاغل نیستیم. بیشتر ما روزمزد و درواقع بیکار هستیم. من که متأهل هم هستم. چند روز دیگر فصل کار ما و برداشت محصول بود که این سیل عجیب آمد. نزدیک 400 هکتار زمین کشاورزی تلف شد خود ما هم 20 هکتار داشتیم که فدای سر حمیدیه. ما جوانان حمیدیه به کوری چشم دشمنان پایکار هستیم. ما بهعنوان یک شهروند حقداریم مشکل خود را مطرح کنیم نباید به این حرفها برچسب زده شود. بهترین کار این است که به شرایط سامان و به سؤالها پاسخ داده شود.» پرسشی بر مبنای اطلاعات و شنیدههایش مطرح میکند که از زبان 5، 6 نفر دیگر هم شنیدهایم و قطعاً مسئولان حوزههای مربوطه میتوانند پاسخ لازم در این زمینه را مطرح کنند: «شنیدهایم 2 ماه آخر سال گذشته سازمان هواشناسی پیشبینی روزهای پرباران بهاری و احتمال را مطرح کرده است. ما آن زمان آب شیرین کافی برای خوردن نداشتیم. سؤال من این است؛ چرا بخشی از آب سدها همان وقت رهاسازی نشد؟ این سؤالی است که واقعاً ذهن ما را به خود مشغول کرده است و دوست داریم پاسخ لازم درباره آن را بشنویم.» جعفری ماجد از بازار داغ شایعه و ابهام در حمیدیه گفت. سؤالها وقتی بیپاسخ میماند، سوخت خوبی برای سوءاستفاده گران و مغرضان میشود تا تنور شایعه را گرم نگهدارند و مردم سیلزده را از مطالبه بهحق و بجا به خشم و ناراحتی منحرف کنند. مغرضانی که دلشان برای کسی نسوخته و میخواهند از هر آب گلآلودی ماهی بگیرند حتی سیل و سیلاب.
منبع: فارس