پایگاه خبری فیدوس-این مطلب بخش دوم نوشته ماندانا صادقی در مورد شهردار آبادان است که توسط رسانه فیدوس منتشر میشود.

ماندانا صادقی-آنچه
که دربخش اول گفتم دقیقاً وبه معنای تمام کلمه"تمام ماجرا نیست".چراکه اگر
تمام ماجرابود ،طی این چندروز این همه تلفن وپیام و واسطه اززمین وزمان
نمی باریدتابگویند:"این شکایت ۵سال پیش است".بزرگواری ازمن می خواهد به جای
شهردارآبادان ،روی دستگاه قضایی ذره بین بیندازم که چرابعداز
حضورنمایندهی حقوقی شهرداری این پرونده رانبسته است.عجبا!واقعا عجبا!به
فرض اینکه احضاریهی فعلی مربوط به شکایت ۵سال پیش آقای محمودرضاشیرازی
باشد،یک قراءت ازاین پرونده می تواندحول این محورباشدکه دایرهی حقوقی
شهرداری به عنوان مجموعه ای باسابقه آنقدردرگیرروزمره گی یاحاشیه شده است
(حساب پرسنل خدوم ومتعهدشهرداری دربخش های مختلف منجمله حقوقی جدا است)که
باتصوراینکه حضوردردادگاه به منزلهی پایان ماجرااست دیگرپیگیرپرونده نبوده
است وچون مراحل اداری آن کامل انجام نشده است دستگاه قضا مجبور به جریان
انداختن دوبارهی پرونده شده است.همین موضوع نشان می دهدکه ساختارنهادهای
دولتی درآبادان برخلاف ادعاهای مدیران مسول،چه فاصله زیادی
بااستانداردهادارند.ودرتضییع حقوق شهروندان تاچه پایه اهمال کاری می
کنند.قراءت دیگری که ازاین پرونده میشودداشت(بافرض اینکه احضاریه جدید
متعلق به پرونده۵سال پیش است)آیامن به عنوان متهم نبایدبپرسم چنانچه
مجموعهی شهرداری آبادان وظایف خودرادررابطه باپرونده تمام وکمال انجام
داده است دلیل به جریان افتادن دوبارهی این پرونده چیست؟
دربخش
اول یادآوری کردم که نامه درسربرگ شهرداری آبادان نوشته شده
بودامادرهرنوبت مراجعه به دادگاه ،قاضیان محترم از"محمودرضاشیرازی "به
عنوان شاکی نام می بردند.به عبارتی یعنی یک شخص حقیقی نامهی شکایت شخصی اش
را روی سربرگ دولتی نوشته است! ازهمین روی من احتمال می دهم چون ازنظر
دادگاه شخص شاکی محمودرضاشیرازی است،بسته شدن پرونده ازسوی دایرهی حقوقی
شهرداری فقط بخشی ازپروسهی مختومه شدن پرونده است نه تمام آن برای همین
سوال من مشخصا این است :آقای محمودرضاشیرازی اگرباورداشته است که بنده درآن
مقاله به ایشان نسبت دروغ داده ام چراطی این ۵سال به دنبال گرفتن حق خودش
نیامده؟چه دلیلی دارد که ایشان تاامروز سرانجام این شکایت شخصی راپیگیری
نکرده است؟!پاسخ روشن است!چون این محمودرضاشیرازی بودکه برخلاف قولی که به
مردم وشورایی ها داده بودکاندیدای مجلس شد!واین همان بخشی است که
محمودرضاشیرازی می خواهدباانداختن توپ درزمین"گذشته/۵سال پیش"آن رافراموش
کند.وچون می خواهدخودش این دروغ رافراموش کند،می خواهدمن هم این دروغ
رافراموش کنم.می خواهدآبادان هم این دروغ رافراموش کندوبه دیگران هم
یادبدهدکه اگرراستی نکردند،"شهرِآبادان"این قابلیت راداردکه فراموش کند.
امااگرمن
به عنوان روزنامه نگارفراموش کنم شهرهم فراموش می کندهمچنان که تاحالا
فراموش کرده است.اماازآنجایی که من نمی خواهم ونمی گذارم
آبادان"فراموشخانه"ی سوء مدیریت هاوخطاهاودروغ هاوندانم کاری ها
وتزویرها....بشود،ونمی خواهم کودکان آیندهی آبادان درفراموشخانه ایی
باسازنده هایی دزدواختلاسگر و..به دنیابیایندوبزرگ شوندسکوت نمی کنم
وتاجایی که بتوانم می نویسم!که این اول ماجرااست!من ازگذشته ها نمی
گذرم.وقصددارم گذشته های دور رابه امروزبیاورم.من به جای دست انداختن به
گذشتهی خیابان هاوفوتبالیست های معروف وباشگاههای شرکت نفت وعروسی های
سالن انکس ورریف سبزشمشادهای کواترا(که همهی این گذشته را عاشقانه می بویم
ومی ستایم ووارج می گذارم) می خواهم به گذشته ای بپردازم که خیلی
پرخطرترازانتشارعکس بانوی آموزگاری است بالباسی کوتاه دریکی ازمدرسه های
آبادان زیرقاب عکس شاه سابق!آن گذشتهی بی خطر هیچ کمکی به آبادان امروز
نمی کند
شوربختانه عدهی زیادی عامدانه تلاش می کنند
تاآبادانی هارا درهرجای دنیاکه هستندباهمین عکس های سیاه وسفید
ازروزگارپررونق این شهرها سرگرم کنندتافراموش کنند به چه دلیل سیدفیاض
موسوی درجریان یکی ار انتخابات ها چندساعت دریکی ازاتاق های فرمانداری
آبادان حبس شد؟وچطوردردقیقهی نودصلاحیتش تاییدشدودوباره به شورای شهرراه
پیداکردودرفرایندتعیین وانتخاب وکاندیداتوری محمودرضاشیرازی برای مجلس
شورای اسلامی چه نقش ونقشه ای داشته!اگرعده ای می خواهندهمهی
شعوروشوروزیبایی وادب وسوادوعلم وهنروفرهنگ آبادان رایک سره منتسب به
گذشتهیقبل ازجنگ کنندوازشهروندان امروزآبادان تصویری جعلی بسازندباکدهایی
ازقبیل "پایتخت سمبوسه؛استان ریبون و..."تابگویندآبادان دیگرچهره های شجاع
وآگاه ونام های بزرگِ ملی نداردونسل امیرنادری هاوناصرتقوایی هاومریم
فرهانی ها ورافتاده است تابتوانندازاین رهگذرگذشته های متاخرراپاک
کنند(مثل۵ سال پیش هایی که امروزتوی دهن همه افتاده)سخت دراشتباه اند.چراکه
هنوزدراین شهرودراین کشورودراین دنیاآبادانی هایی
هستندآنقدرقدیمی،آنقدرجوان وتازه نفس،که دیگرنمی خواهندکسی بهشان دروغ
بگویدوتصمیم دارندتیشه به ریشهی فسادبزنند.درهرلباس وموقعیتی که باشد.
اینکه
عده ای ازبدوبازسازی تاامروز به اینجاآمده اندورفته اندوانواع واقسام
خطاهای مدیریتی شان را دراینجاتجربه کردندوامروز باکت وشلوارهاشیک ومحاسن
سفیدوقیافه ای حق به جانب درپست های بزرگ ترجاخوش کرده اندوآب ازآب تکان
نخورده(امابه جایش سرزمین تفتیدهی ماروزبه روزخرابه ترشده)دلیلی نداردکه
مدیران امروزو۵سال پیش و۳سال پیشِ آبادان وخرمشهرهم راه همان هارادرپیش
بگیرندودربزنگاه هامعرکه رازیراسم "انتقال"یا"جابه جایی"ترک کنندیاشبانه
بالباس تن شان فرارکنند!ووقتی آب ازآسیاب افتادچراغ خاموش برگردند.وقتی می
گویم من نبایدفراموش کنم تاآبادان هم فراموش نکند،یعنی اینکه ابراهیم
میرموسوی به عنوان مدیرروابط عمومی منطقهی آزاداروندباآن آبروریزی که
دربرنامهی زندهی تلویزیونی انجام دادوقتی به دفتر"دوبی"منتقل شدمابایدیک
صدامی پرسیدیم:"چرا؟"ووقتی که دوباره بی سروصدا به منطقهی آزاداروندبرگشت
ودست راست اسماعیل زمانی نشست نبایدآن آبروریزی رافراموش می کردیم وبایدمی
پرسیدیم:"چرا؟"
آخراین همه عادی سازی ازسوءمدیریت
درآبادان وخرمشهرچه معنایی دارد؟چرامابایدنقش شهرداربحرینی رادردوباره سوزی
سینمارکسِ آبادان فراموش کنیم.نتیجهی این فراموشی ها،این نپرسیدن هااین
سکوت هاشده است ویرانی شهروازدست دادن سرمایه های اجتماعی مان وکوچ
نخبگانمان به تهران واصفهان وکرج...تاازآن طرف آقای بحرینی
شهرداردیروزآبادان بشود معاون استاندارخوزستان!
من هم
گذشتهی باشکوهِ ساختمان هاوخانه هاوسینماهای آبادان رادوست دارم.گذشته ای
که هرچقدرهم پیج های اینستاگرامی عکس های معلم هاودانش آموزهاومیدان هایش
رابازنشربدهند،دیگرتکرارنمی شود.
امااگراین گذشته
گرایی ویادآوری روزهای طلایی آبادان دردی ازدردهای آبادانمان کم نمی کند(که
نمی کند)من ترجیح می دهم به گذشتهی ۲۰ سال پیش بپردازم.به گذشتهی محلهی
کشتارگاه که باخراب کردنش،محلهی کشتارگاه به وسعت همهی آبادان
تکثیرشدباسرنگ های آلوده وموادمخدرواسلحه های غیرقانونی وانبوه شناسنامه
هایی که رای های بیشتری راخریدندوفروختند.اگرفراموش کنیم ،آبادان می
شودفراموشخانه!ودیگرهیچ کس یادش نمی آید که ناصرکعبی عضوشورای شهرآبادان را
چطورازجلسهی شورابیرون بردندورسانه هاعلنی دربارهی اتهام ارتشای
اونوشتنداماایشان امروز رییس شورای شهرآبادان است وحتی نمی تواندیک بیت
شعرساده راازروی کاغذ بخواند!اگراجازه بدهیم که آبادان بشودفراموشخانه
،یعنی وعده های پوشالی وتوخالی آقای معتمدی معاون سرمایه گذاری
اروندرافراموش کرده ایم واگردوباره به اینجا بیایدبازهم به وعده هایش گوش
می دهیم.فراموشی یعنی خانم یسری دریس عضوشورای شهر که می خواست بیمارستان
سوانح سوختگی بسازدوباپول شهرمی رفت ازفرهنگسراهای تهران بازدیدمی
کردتااینجافرهنگسراوسالن و...بسازداگرفرداازانگلیس برگشت وخواست کاندیدای
مجلس بشودماچون حرفهایش رافراموش کرده ایم دوباره به اورای بدهیم.فراموشی
که سراغ شهربیایدیعنی احمدرستمی معاون بلندپایهی منطقهی آزاداروندکه
باوثیقهی سنگین آزاداست می تواندبرودبه دادستان و...آبادان لوح
تقدیربدهدوهیچ چیزهم تغییرنکند.
ماوقتی فراموش کارشدیم که اجازه دادیم خانم نرگس طایی بارای برخی اززندانیان وتطمیع خانواده هاشان به اولین شورای شهر راه پیداکند یایک لیست سه نفره باتوزیع برنج وروغن برروی صندلی های شورای شهردوم بنشیند.
اگر فرض را براین بگیرم که این اخطاریه،چون متعلق به ۵سال پیش است وامروزآقای محمودرضاشیرازی ازسرآبادان دوستی آمده که درگرمای ۵۰درجه به آبادانی ها خدمت کند،وامروزش با۵سال پیشش تفاوت های ماهوی داردیعنی گذشته ی ریخت وپاش های ایشان درشهرداری آبادان(آن هم ۵سال پیش)رافراموش کرده ام.
اساساًبرای من فرقی نمی کند که کسی یاکسانی بخواهندبگویندشهردارآبادان شکایتش رافراموش کرده یامی خواهدببخشد!اگرایشان فراموش کرده اند،من فراموش نکرده ام .چراکه اگر۵ سال پیش رافراموش کنم یعنی فراموش کرده ام که وقتی ایشان ازآبادان رفت همهی مسولین ازبدهی هایی که روی دست شهرداری گذاشته بودحرف زدند.اگرفراموش کنم یعنی علت به تعویق افتادن حقوق وبیمهی زامل آذربایجانی رافراموش کرده ام که تن به آتش داد.
به عنوان زنی که دوسال بعدازپایان جنگ به شهرم برگشتم، سینه ام مالامال ازدردهای آبادان است.که یکدم فراموشم نمی شوند.من اجازه نمی دهم که آبادان فراموشخانهیوثیقه های چهارمیلیاردی وفرهنگسراهای تعطیل وپله برقی های خاموشِ پل هوایی های آبادان بشود!اگرآقای شهردارمی خواهدفراموش کندکه چطورفلکهی کفیشه را بی دلیل ازبیخ وبن درآوردمن نه فراموش می کنم واین یک فقره رااصلا نمی بخشم.چون درآبادان ماچیزی برای بخشش باقی نمانده است.
احسنت بر این قلم و درود بر این حافظه